در قرآن كريم به صدها آيه برمی‏خوريم كه به نحوی از انحاء درباره عالم‏ پس از مرگ و روز قيامت و كيفيت حشر اموات و ميزان و حساب و ضبط اعمال و بهشت و جهنم و جاودانگی عالم آخرت وساير مسائلی كه به عالم پس از مرگ مربوط می‏شود بحث كرده است ، ولی در دوازده آيه رسما پس از ايمان به خدا از " ايمان به روز آخر " ياد كرده‏ است .

قرآن كريم در مورد عالم قيامت تعبيرات مختلفی دارد و هر تعبيری بابی‏ از معرفت است ، يكی از آنها " « اليوم الاخر »" . است قرآن كريم با اين تعبير خود دو نكته را برای ما يادآوری می‏كند :

الف . اينكه حيات انسان بلكه دوره جهان ، مجموعا به دو دوره تقسيم‏ می‏شود و هر دوره را به عنوان يك " روز " بايد شناخت : يكی روز و دوره‏ای كه اول و ابتداست و پايان می‏پذيرد ( دوره دنيا ) ، ديگر روز و دوره‏ای كه آخر است و پايان ناپذير است ( دوره آخرت ) ، همچنانكه در برخی تعبيرات ديگر قرآن ، از حيات دنيوی به " اولی " و از حيات‏ اخروی به " آخرت " ياد شده است  .

ب . ديگر اينكه هم اكنون كه دوره اول و نخستين حيات را طی می‏كنيم و به دوره دوم و روز دوم نرسيده‏ايم و از ما پنهان است ، سعادت ما در اين‏ روز و آن روز به اين است كه به آن دوره و آن روز " ايمان " پيدا كنيم‏  .

سعادت ما در اين روز از آن جهت بسته به اين ايمان است كه ما را متوجه عكس‏العمل اعمال ما می‏كند و می‏فهميم كه اعمال و رفتار ما از كوچكترين انديشه‏ها و گفتارها و كردارها و خلق و خويها گرفته تا بزرگترين‏ آنها مانند خود ما روز اول و روز آخر دارند . چنين نيست كه در روز اول‏ پايان يابند و معدوم گردند ، بلكه باقی می‏مانند و در روزی ديگر به حساب آنها رسيدگی می‏شود . پس كوشش‏ كنيم كه خود را و اعمال و نيات خود را نيكو سازيم و از انديشه‏ها و كارهای بد پرهيز نماييم و به اين ترتيب همواره در راه نيكی و نيك خويی‏ و نيك رفتاری گام برداريم . و اما سعادت ما در آن روز از آن جهت بسته‏ به اين ايمان است كه - چنانكه بعدا خواهيم گفت - مايه حيات سعادت‏ آميز يا شقاوت آلود انسان در آن جهان اعمال و رفتار او در اين جهان است‏ .

اين است كه قرآن كريم ، ايمان به آخرت يا روز آخر را برای سعادت بشر يك امر حتمی و لازم می‏شمارد . 

منبع و منشا ايمان به حيات اخروی 

منبع و منشا ايمان به زندگی جاويد و حيات اخروی ، قبل از هر چيز ديگر ، وحی الهی است كه وسيله پيامبران به بشر ابلاغ شده است .

بشر پس از آنكه خدا را شناخت و به صدق گفتار پيامبران ايمان آورد و دانست كه آنچه به عنوان وحی ابلاغ می‏كنند واقعا از طرف خداست و تخلف‏ ناپذير است ، به روز قيامت و حيات جاويد اخروی كه همه پيامبران ايمان‏ به آن را مهمترين اصل پس از توحيد معرفی كرده‏اند ، ايمان پيدا می‏كند ،

از اين رو درجه ايمان هر فرد به حيات اخروی از طرفی بستگی دارد به درجه‏ ايمان او به " اصل نبوت " و صدق گفتار پيامبران ، و از طرف ديگر بستگی دارد به اينكه سطح معارف انسان تا چه حد بالا باشد و تصورش از امر معاد و عالم آخرت چه اندازه صحيح و معقول و خردپسند باشد و تصورات جاهلانه و عاميانه‏ در آن راه نيافته باشد .

البته علاوه بر راه وحی الهی كه وسيله پيامبران به بشر ابلاغ شده است‏ يك عده راه‏های ديگر - و لااقل قرائن و علائم ديگر - برای اعتقاد و ايمان‏ به معاد وجود دارد كه نتيجه تلاشهای فكری و عقلی و علمی خود بشر است و حداقل ، تاييدی برای صحت سخن پيامبران در امر معاد و عالم آخرت شمرده‏ می‏شود . آن راه‏ها عبارتند از :

. 1 راه شناخت خدا

. 2 راه شناخت جهان

. 3 راه شناخت روح و نفس انسان

ما فعلا به اين راه‏ها كه بحث در آنها مستلزم پيش كشيدن يك سلسله‏ بحثهای علمی و فلسفی است كاری نداريم و تنها از طريق وحی و نبوت وارد مطلب می‏شويم ، ولی نظر به اينكه در خود قرآن به اين راه‏ها تصريح يا اشاره شده است ، ما در بخشی كه بعدا تحت عنوان " استدلالهای قرآن‏ درباره جهان ديگر " ذكر خواهيم كرد به اين راه‏های سه گانه اشاره خواهيم‏ كرد .

مسائلی كه لازم است مورد بحث قرار گيرد تا آنكه مساله زندگی جاويد و حيات اخروی از نظر اسلام روشن شود امور ذيل است :

ماهيت مرگ

زندگی پس از مرگ

عالم برزخ

قيامت كبری

رابطه و پيوستگی زندگی دنيا با زندگی پس از مرگ تجسم و جاويدانی اعمال و آثار و مكتسبات انسان وجوه مشترك و وجوه متفاوت زندگی اين جهان و زندگی آن جهان

استدلالهای قرآن درباره جهان ديگر .

ماهيت مرگ 

مرگ چيست ؟ آيا مرگ نيستی و نابودی و فنا و انهدام است يا تحول و تطور و انتقال از جايی به جايی و از جهانی به جهانی ؟

اين پرسشی است كه همواره برای بشر مطرح بوده و هست و هر كس مايل‏ است پاسخ آن را مستقيما بيابد و يا به پاسخی كه داده شده ايمان و اعتقاد پيدا كند . ما مسلمانان به حكم اينكه به قرآن كريم ايمان و اعتقاد داريم‏ پاسخ اين پرسش را از قرآن كريم می‏گيريم و به آنچه در اين زمينه گفته‏ است ايمان و اعتقاد داريم .

قرآن كريم پاسخ ويژه‏ای با تعبير خاصی درباره ماهيت مرگ دارد ، قرآن‏ در اين مورد كلمه " توفی " را به كار برده و مرگ را توفی خوانده است‏ .

توفی و استيفاء هر دو از يك ماده‏اند ( وفاء ) . هرگاه كسی چيزی را به‏ كمال و تمام و بدون كم و كسر دريافت كند و به اصطلاح آن را استيفاء نمايد ، در زبان عربی كلمه توفی را به كار می‏برند . "

توفيت المال " يعنی تمام مال را بدون كم و كسر دريافت كردم . در چهارده آيه از آيات قرآن كريم اين تعبير در مورد مرگ آمده است . از همه آنها چنين استنباط می‏شود كه مرگ از نظر قرآن تحويل گرفتن است ،

يعنی انسان در حين مرگ ، به تمام شخصيت و واقعيتش در تحويل ماموران‏ الهی قرار می‏گيرد و آنان انسان را دريافت می‏كنند . از اين تعبير قرآن‏ مطالب زير استنباط می‏شود :

الف . مرگ نيستی و نابودی و فنا نيست ، انتقال از عالمی به عالم‏ ديگر و از نشئه‏ای به نشئه ديگر است و حيات انسان به گونه‏ای ديگر ادامه‏ می‏يابد .

ب . آنچه شخصيت واقعی انسان را تشكيل می‏دهد و " من " واقعی او محسوب می‏شود ، بدن و جهازات بدنی و هر چه از توابع بدن به شمار می‏رود نيست ، زيرا بدن و جهازات بدنی و توابع آنها به جايی تحويل نمی‏شوند و در همين جهان تدريجا منهدم می‏گردند . آن چيزی كه شخصيت واقعی ما را تشكيل می‏دهد و " من " واقعی ما محسوب می‏شود ، همان است كه در قرآن از آن به " نفس " و احيانا به روح تعبير شده است . . .

ج . روح يا نفس انسان كه ملاك شخصيت واقعی انسان است و جاودانگی‏ انسان به واسطه جاودانگی اوست از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق‏ ماده و ماديات قرار گرفته است . روح يا نفس ، هر چند محصول تكامل‏ جوهری طبيعت است ، اما طبيعت در اثر تكامل جوهری كه تبديل به روح يا نفس می‏شود ، افق وجودی‏اش و مرتبه و مقام واقعی‏اش عوض می‏شود و در سطح‏ بالاتری قرار می‏گيرد ، يعنی از جنس عالمی ديگر می‏شود كه عالم ماورای طبيعت است . با مرگ ، روح يا نفس به نشئه‏ای كه از سنخ و نشئه روح است منتقل می‏شود و

به تعبير ديگر ، هنگام مرگ ، آن حقيقت مافوق مادی بازستانده و تحويل‏ گرفته می‏شود .

قرآن كريم در برخی آيات ديگر كه درباره خلقت انسان بحث كرده و مربوط به معاد و حيات اخروی نيست ، اين مطلب را گوشزد كرده كه در انسان‏ حقيقتی هست از جنس و سنخ ماورای جنس آب و گل . درباره آدم اول می‏گويد :

« و نفخت فيه من روحی »( 1 ) .

از روح خود در او دميدم .

مساله روح و نفس و بقای روح پس از مرگ از امهات معارف اسلامی است‏ . نيمی از معارف اصيل غير قابل انكار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آن‏ از بدن و بقاء بعدالموت آن استوار است ، همچنانكه انسانيت و ارزشهای‏ واقعی انسانی بر اين حقيقت استوار است و بدون آن همه آنها موهوم محض‏ است .

تمام آياتی كه صريحا زندگی بلافاصله پس از مرگ را بيان می‏كنند كه‏ نمونه‏هايی از آنها در اينجا آورده و می‏آوريم دليل است كه قرآن روح را واقعيتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن می‏داند .

برخی می‏پندارند كه از نظر قرآن ، روح و نفسی در كار نيست ، انسان با مردن پايان می‏پذيرد ، يعنی پس از مرگ شعور و ادراك و سرور و رنجی در كار نيست تا آنگاه كه قيامت كبری به پا شود و انسان حيات مجدد بيابد . تنها آن وقت است كه انسان بار ديگر خود را و جهان را می‏يابد . ولی آياتی كه صريحا حيات بلافاصله پس از مرگ را بيان‏ می‏كند دليل قاطعی است بر رد اين نظريه .

اين گروه می‏پندارند دليل قائلين به روح ، آيه كريمه " « قل الروح من‏ امر ربی »" ( 1 ) است و می‏گويند در قرآن مكرر نام روح به ميان آمده در حالی كه مقصود چيز ديگر است ، اين آيه نيز همان معنی را طرح كرده كه در آن آيات طرح شده است .

اين گروه نمی‏دانند كه دليل قائلين به روح اين آيه نيست ، در حدود بيست آيه ديگر است . تازه اين آيه به كمك آيات ديگری كه ذكر روح در آن آيات آمده كه برخی به صورت مطلق ( روح ) و بعضی به صورتهای مقيد ( روحنا ، روح القدس ، روحی ، روحا من امرنا ، و غيره ) آمده است و از آن‏ جمله در مورد انسان با تعبير " « و نفخت فيه من روحی »" ( 1 ) آمده‏ است ، نشان دهنده اين است كه از نظر قرآن حقيقتی وجود دارد برتر از ملائكه و برتر از انسان به نام روح . ملائكه و انسانها واقعيت " امری " [ دارند ] يعنی روح خويش را از فيض او به اذن پروردگار دارند . يعنی‏ مجموع آيات روح به ضميمه آيه " « و نفخت فيه من روحی »" كه درباره‏ انسان آمده است نشان می‏دهد كه روح انسان واقعيتی غير مادی دارد ( 2 ) .

تنها قرآن نيست كه اصالت روح را در آيات متعدد خود تاييد كرده است‏ ، در حد تواتر در كتب حديث و دعا و نهج البلاغه از جانب رسول اكرم و ائمه اطهار اين مطلب تاييد شده است . حقيقت اين است كه انكار روح يك‏ انديشه كثيف متعفن غربی است كه از حسی گرايی و ماديگرايی غربی سرچشمه‏ می‏گيرد و متاسفانه دامنگير برخی پيروان با حسن نيت قرآن هم شده است .

اكنون برای اينكه نمونه‏هايی از آياتی كه در آن آيات از مرگ به " توفی " تعبير شده است و در بعضی از آنها يك سلسله اعمال حياتی به‏ انسانها بلافاصله پس از مرگ نسبت داده شده ( از قبيل مكالمه ، آرزو ، تقاضا ) به دست دهيم ، سه آيه از چهارده آيه‏ای كه در آنها تعبير " توفی‏ " آمده است می‏آوريم .

. 1 « ان الذين توفيهم الملائكه ظالمی انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فی الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعه فتهاجروا فيها فاولئك‏ ماويهم جهنم و سائت مصيرا »( 1 ) .

همانا كسانی كه در حالی كه ستمگر بر خود بودند فرشتگان ( ماموران خدا ) آنان را به تمام و كمال دريافت كردند فرشتگان به آنها گفتند : در چه‏ وضعی بسر می‏برديد ؟ آنان گفتند : ما مردمی زبون و زيردست و محكوم محيط بوديم . فرشتگان به آنها گفتند : آيا زمين خدا فراخ نبود كه بدانجا كوچ‏ كنيد ؟ پس جايگاه آنها جهنم است و بدسرانجامی است .

اين آيه درباره مردمی است كه در محيط نامساعدی بسر می‏برند و ديگران ، آن محيط را به دلخواه خود اداره می‏كنند و اينان محكوم‏ جريانات محيط خود هستند و همين را كه " محيط فاسد است ، محيط نامساعد است ، از ما كه كاری ساخته نيست " برای خويشتن عذری می‏پندارند . اينان‏ به جای اينكه محيط را تغيير دهند و اگر توانايی تغيير محيط را ندارند ،

خود را از منجلاب چنان محيط فاسدی نجات دهند و به محيط مساعدتری منتقل‏ شوند ، در همان محيط فاسد به زندگی ادامه می‏دهند و تسليم جريانات محيط می‏شوند و در فسادهای آن غرقه می‏گردند . فرشتگان خدا پس از آنكه آنها را قبض روح كرده و تحويل می‏گيرند با آنها به گفتگو می‏پردازند و عذر آنها را غير موجه می‏شمارند ، زيرا حداقل كاری كه از آنها ساخته بود - هجرت و كوچ‏ كردن به محيط ديگر - انجام ندادند فرشتگان به آنها يادآوری می‏كنند و به‏ اين وسيله به آنها می‏فهمانند كه خود شما مسؤول ستمهايی هستيد كه بر شما رفته است ، يعنی خود شما مسؤول گناهان خود هستيد .

قرآن كريم در اين آيه كريمه به ما يادآوری می‏كند كه بيچارگی و ناتوانی‏ در يك محيط ، عذر موجه به شمار نمی‏رود مگر آنكه حتی راه مهاجرت و كشاندن خود به نقطه ديگر نيز بسته باشد .

چنانكه می‏بينيم در اين آيه كريمه از مرگ كه در چشم ظاهر نيستی و نابودی و تمام شدن است به " توفی " يعنی تحويل و دريافت تعبير شده‏ است . اين آيه گذشته از اينكه از مرگ با كلمه " توفی " تعبير كرده‏ است ، رسما از يك جريان مكالمه و احتجاج ميان فرشتگان و انسان در لحظات پس از مرگ سخن می‏گويد . بديهی است كه اگر واقعيت انسان باقی‏

نباشد و همه واقعيت انسان لاشه بی حس و بی‏شعور باشد ، مكالمه معنی ندارد . اين آيه می‏فهماند كه پس‏ از آنكه انسان از اين جهان و از اين نشئه می‏رود ، با چشم و گوش و زبان‏ ديگر با موجودات نامرئی به نام فرشتگان به گفت و شنود می‏پردازد .

. 2 « و قالوا ااذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جديد بل هم بلقاء ربهمكافرون . قل يتوفاكم ملك الموت الذی وكل بكم ثم الی ربكم ترجعون »(1).

و گفتند : آيا آنگاه كه ما گم شديم در زمين آيا ما در آفرينشی جديد قرار خواهيم گرفت ؟ ( اين سخنان بهانه است ) حقيقت اين است كه اينها ( از روی عناد ) ملاقات پروردگار خويش را منكرند . بگو همانا فرشته مرگ‏ كه موكل بر شماست شما را در حين مرگ به تمام و كمال دريافت می‏كند . سپس به سوی خدا بازگردانده می‏شويد .

در اين آيه ، قرآن كريم يكی از اشكالات و شبهات منكران را در مورد معاد و حيات اخروی ذكر می‏كند و پاسخ می‏گويد .

شبهه و اشكال اينجا اين است كه پس از مرگ هر ذره ما نابود می‏شود ، به جايی می‏رود و اثری از ما نيست ، چگونه ممكن است مورد آفرينش تازه‏ای‏ قرار گيريم ؟

پاسخ قرآن ضمن اشاره به اينكه اين شبهات بهانه جوييهايی است كه در اثر حالت عناد و انكار ابراز می‏دارند ، اين است كه برخلاف ادعای شما ، شما ( من واقعی و شخصيت واقعی شما ) آن چيزی نيست كه شما فكر می‏كنيد گم‏ می‏شود . شما به تمام شخصيت و كل واقعيت در اختيار فرشته خدا قرار می‏گيريد .

مقصود شبهه كنندگان از گم شدن اين است كه هر ذره‏ای از بدن ما به جايی‏ می‏افتد و اثری از آن باقی نمی‏ماند ، پس چگونه اين بدن ما را بار ديگر زنده می‏كنند ؟

عين اين شبهه كه مربوط است به متفرق شدن و گم شدن اجزای بدن ، در آيات ديگر قرآن نيز آمده است و جواب ديگری به آن داده شده است و آن‏ اينكه همه اين " گم شدنها " ، از نظر شما گم شدن است ، برای بشر دشوار و بلكه ناممكن است كه اين ذرات را جمع آوری كند ، اما برای خدا كه علم‏ و قدرتش نامتناهی است هيچ اشكالی نيست .

در آيات مذكور سخن منكران مستقيما درباره اجزای بدن است كه چگونه و از كجا جمع آوری می‏شود ؟ ولی در اينجا به گونه ديگر جواب داده است ، زيرا در اينجا سخن صرفا در اين نيست كه اجزای بدن هر كدام به جايی‏ می‏افتد و اثری از آنها نيست ، بلكه در اين است كه با گم شدن اجزای بدن‏ ، ما گم می‏شويم و ديگر " ما " و " من " در كار نيست . به عبارت‏ ديگر ، سخن شبهه كنندگان اين است كه با متفرق شدن اجزاء بدن شخصيت‏ واقعی ما نيست و نابوظمی‏شود . قرآن در اينجا اين گونه پاسخ می‏گويد كه‏ برخلاف گمان شما شخصيت واقعی شما هيچ وقت گم نمی‏شود تا نيازی به پيدا كردن داشته باشد ، از اول در اختيار فرشتگان ما قرار می‏گيرد .

اين آيه نيز در كمال صراحت بقای شخصيت واقعی انسان ( بقای روح ) را پس از مرگ ، علی رغم فانی شدن اعضای بدن ، ذكر می‏كند .

. 3 « الله يتوفی الانفس حين موتها و التی لم تمت فی منامها فيمسك‏ التی قضی عليها الموت و يرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلك لايات لقوم‏ يتفكرون »( 1 ) .

خداوند نفوس را در حين موت ، و آن كه نمرده است ، در حين خواب ، به‏ تمام و كمال دريافت می‏كند ، پس آن كس را كه مقرر شده است بميرد نگه‏ می‏دارد و ديگری را تا مدت معينی باز می‏فرستد .

اين آيه شباهت و سنخيت خواب و مرگ - و ضمنا شباهت و سنخيت بيداری‏ و بعث اخروی - را بيان می‏كند . خواب ، مرگ ضعيف و كوچك است و مرگ‏ ، خواب شديد و بزرگ ، و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئه‏ای به‏ نشئه ديگر انتقال می‏يابد با اين تفاوت كه در حين خواب ، انسان غالبا توجه ندارد و هنگامی كه بيدار می‏شود نمی‏داند كه در حقيقت از سفری‏ بازگشته است ، بر خلاف حالت مرگ كه همه چيز بر او روشن است . از مجموع اين سه آيه كاملا می‏توان فهميد كه ماهيت مرگ از نظر قرآن‏ نيستی و نابودی و تمام شدن نيست ، بلكه انتقال از نشئه‏ای به نشئه ديگر است . ضمنا ماهيت خواب از نظر قرآن نيز روشن شد ، معلوم شد كه خواب‏ هر چند از نظر جسمی و ظاهری تعطيل قوای طبيعت است ، ولی از نظر روحی و نفسی نوعی گريز و رجوع به باطن و ملكوت است . مساله خواب نيز مانند مساله مرگ از نظر علم از مجهولات است . آنچه علم در اين زمينه می‏شناسد قسمتی از جريانات جسمانی است كه در قلمرو بدن صورت می‏گيرد .